مقام اميرالمومنين ازنگاه اديان ديگر
جبران خليل جبران
كه از علماي بزرگ مسيحيت، مرد هنر و صاحب ذوق بديعي است لب به ستايش علي گشوده و چنين مي گويد:" به عقيده من علي بن ابيطالب ( پس از پيامبر) نخستين مرد از قوم عرب است كه وجودش، همه فضائل كامل بودن را در قوم خويش دميد و آهنگ آن را به گوش مردمي رسانيد كه پيش از آن مانند آن را نشنيده بودند و در بين تاريكي هاي جاهليت از روش روشن او متحير ماندند؛ پس كسي كه طريق علي را پسنديد به فطرت سليم بازگشت و آن كه از باب خصومت وارد شد جاهيلت را ترجيح داد."جبران معتقد بود كه:" دو طايفه شيفته روش علي بودند يكي خردمندان پاكدل و ديگري نيكو سرشتان با ذوق، علي بن ابيطالب شهيد عظمت خويش گشت او از دنيا رفت در حالي كه نماز بر زبانش جاري و دلش از شوق خدا لبريز بود. مردم عرب، حقيقت مقام او را درك نكردند تا گروهي از مردم كشور همسايه آنها( ايران) برخاسته، اين گوهر گرانبها را از سنگ تشخيص داده و او را شناختند."
جبران اضافه مي كند كه:" علي (ع) مانند پيغمبران درگذشت، مقام و شأن او در بصيرت و بينايي چون پيغمبران، مختص شهر، بلد، قوم، زمان و مكان نبوده و شخصيتي بين المللي داشت."
جبران هميشه نام علي (ع) را در مجالس خاص و عام به زبان مي آورد، تعظيم مي كرد و مي گفت علي از جهان رفت درحالي كه هنوز رسالتش را به كمال، تبليغ نكرده بود.
شبلي شميل
دانشمندي است كه در سال 1335 هجري درگذشت، وي شاگرد برجسته مكتب داروين بود و نخستين كسي است كه نظريه" قوه" را در شرق منتشر كرد سپس برخلاف مكتب استاد خود كه فردي الهي بود، به انكار مقدسات و جهان ماوراء طبيعت برخاست وتا لحظه مرگ از مكتب ماديگري پيروي نمود.وي با اصراري كه در انكار توحيد داشت، در برابر شخصيت علي ( ع) سرتعظيم فرود آورده و در مورد او چنين مي گويد:" امام و پيشواي انسان ها علي بن ابيطالب بزرگ بزرگان و يگانه نسخه اي است كه با اصل خود «پيامبر( ص)» مطابق است هرگز اهل شرق و غرب، سخنراني نظير او در گذشته و حال نديده است."
ميخائيل نعيمه
كه از دانشمندان مسيحي است در مقدمه اي كه بر كتاب " صوت العدالة الانسانية" نوشته درباره حضرت علي (ع) چنين مي گويد:" پهلواني امام( ع) تنها در ميدان جنگ نبود بلكه او در روشن بيني، پاكدلي، بلاغت، سحر بيان، اخلاق فاضله، شور ايمان، بلندي همت، ياري ستمديدگان و نااميدان، متابعت حق و راستي و بالجمله در همه صفات پهلوان بود. اگر چه مدت زيادي از حضور او گذشته، اما هر گاه بخواهيم بنياد زندگي نيكو و سعادتمندي را بگذاريم بايد به روش او رجوع كرده و دستور و نقشه را از او بگيريم."- " جرج جرداق"مسيحي، نويسنده معروف لبناني در كتاب " صوت العدالة الانسانية " درباره علي ( ع) چنين مي نويسد: اي دنيا چه مي شد اگر همه نيروهايت را در هم مي فشردي و دوباره شخصيتي مانند علي با آن عقل، قلب ، زبان و شمشير نمودار مي كردي؟"
كارلايل
فيلسوف انگليسي، هر گاه به نام علي (ع) مي رسيد بزرگي علي چنان او را به وجد مي آورد و نيروي عظمت آن حضرت چنان تحريكش مي كرد كه از بحث علمي بيرون مي شد و بي اختيار شروع به مديحه سرايي او مي كرد، او درباره علي چنين مي گويد: " ما نمي توانيم علي را دوست نداشته باشيم و به وي عشق نورزيم زيرا هر چه خوبي هست كه ما آن را دوست داريم همه در علي جمع است. او جوانمرد شريف و بزرگواري بود كه دلش سرشار از مهر و عطوفت و دليري بود، از بشر شجاع تر، اما شجاعتش آميخته با مهر و عطوفت و لطف و احسان بود.پيش از رحلت خود درباره قاتلش از او نظر خواستند، فرمود: اگر زنده ماندم خود مي دانم چه كنم و اگر درگذشتم اختيار با شماست، اگر مي خواهيد او را قصاص كنيد يك ضربت بيشتر به او نزنيد و اگر عفو كنيد به تقوا نزديك تر است."
لامنس
يك كشيش بلژيكي است كه در زبان عربي و تاريخ عرب مهارت داشت. او درباره علي (ع) مي گويد:" براي عظمت علي اين بس كه تمام اخبار و تواريخ علمي اسلامي از او سرچشمه مي گيرد. او حافظه و قوه شگفت انگيزي داشت. علماي اسلام از مخالف و موافق، از دوست و دشمن مفتخرند كه گفتار خود را به علي مستند دارند چرا كه گفتار او حجيت قطعي داشت، او باب مدينه علم بود و با روح كلي پيوستگي تام داشت.
مادام ديالافوا"،
در مقام تعريف حضرت علي (ع) چنين مي نويسد:" احترام علي (ع) در نزد شيعه به منتها درجه است و حقاً هم بايد اين طور باشد زيرا اين مرد بزرگ علاوه بر جنگ ها و فداكاري هايي كه براي پيشرفت اسلام كرد، در دانش، فضائل ، عدالت و صفات نيك بي نظير بود و نسلي پاك و مقدس نيزاز خود باقي گذارد. فرزندانش نيز از او پيروي كردند و براي پيشرفت مذهب اسلام مظلومانه تن به شهادت دادند. علي(ع) كسي است كه در قضاوت به منتها درجه عدالت رفتار مي كرد و در اجراي قوانين الهي اصرار و پافشاري داشت. علي كسي است كه اعمال و رفتارش نسبت به مسلمانان منصفانه بود، او كسي است كه تهديد و نويدش قطعي بود. "
مادام ديالافوا
در ادامه اين بحث مي گويد:" چشمان من گريه كنيد، اشك هاي خود را با آه و ناله من مخلوط نماييد و براي اولاد پيامبر كه مظلومانه شهيد شدند، عزاداري كنيد."- " پطروشفسكي" استاد دانشگاه لنينگراد مي گويد:" علي (ع) تا سرحد شور و عشق پاي بند دين، صادق و راستگو بود... و مقام صفات اولياءالله در وجودش جمع بود."
ميخائيل نعيمه، نويسنده صاحب نظر و متفكر انساني مسيحي عرب:
" هيچ مورخ و نويسنده اي هر اندازه هم كه از نبوغ و رادمردي ممتاز برخوردار بوده باشد، نمي تواند قيافه كاملي از انسان بزرگي مانند علي(ع) در مجموعه اي كه حتي داراي هزار صفحه باشد، ترسيم نمايد و دوراني پر از رويدادهاي بزرگ مانند دوران او را توضيح بدهد. تفكرات و انديشه هاي آن مرد عرب و گفتار و كرداري را كه ميان خود و پروردگارش انجام داده است، نه گوشي شنيده و نه چشمي ديده است. تفكرات ، ايده ها و گفتار و كردار او خيلي بيش از آن بوده است كه با دست و زبان و قلم وي بروز كرده و در تاريخ ثبت شده است."(10)
- خليفه دوم مي گويد:" تعجب من ازاين كه علي بن ابيطالب برتمام مسائل علمي، قضائي و فقهي احاطه دارد ، نيست ، بلكه تعجب من ازاين است كه اوهرگونه سؤال مشكلي را درهرموردي كه باشد بلافاصله وفوري وبدون انديشه وتامل جواب مي دهد."(11)
- عبدالفتاح عبدالمقصود، ( نويسنده و دانشمند مشهور مصري) مي نويسد:
" پس از محمد (ص) كسي را نديده ام كه شايسته باشد پس از او قرار گيرد، يا بتواند در رديفش بيايد، جز پدر فرزندان پاك و برگزيده پيغمبر( علي بن ابي طالب) و من در اين سخن به طرفداري تشيع وارد نشده ام، بلكه اين رايي است كه حقايق تاريخ به آن گوياست. او، برترين مردي است كه مادر روزگار تا پايان عمر خود چون او نزايد، و اوست كه هرگاه هدايت طلبان به جستجوي اخبار و گفتارش برآيند، از هر خبري براي آنان شعاعي مي درخشد، آري او مجسمه اي از كمال است كه در قالب بشريت ريخته شده است."(12)
- جبران خليل جبران( نويسنده معروف مسيحي) مي نويسد:" علي از جهان درگذشت، در حاليكه شهيد عظمت خود شد. در حالي كه نماز ميان دو لبش بود و دلش از شوق پروردگار لبريز بود. عرب حقيقت مقام و قدر علي را نشناخت، تا از ميان همسايگان پارسي آنان، مردمي به پا خاستند و بين گوهر و سنگ ريزه را فرق گذاشتند. "(13)
- بارون كاردايفو ( دانشمند فرانسوي) مي نويسد:
" علي مولود حوادث نبود، بلكه حوادث را او به وجود آورده بود، اعمال او مخلوق فكر وعاطفه و مخيله خود اوست، پهلواني بود كه درعين دليري ، دلسوز و رقيق القلب، و شهسواري بود كه در هنگام رزم آرايي، زاهد از دنيا گذشته بود. به مال و منصب دنيا اعتنايي نداشت و در حقيقت ، جان خود را فدا نمود. روحي بسيار عميق داشت كه ريشه آن ناپيدا بود و در هر جا خوف الهي آن را فرا گرفته بود. "(14)
در حقيقت بايد گفت، سخن گفتن درباره علي (ع) ، ابرمرد جهان اسلام و انسانيت ، كاري است بس دشوار و سنگين كه هر كس را توان قلم رسايي و سخن گفتن درباره آن نيست. علي(ع) وجودي است چند بعدي و جامع اضداد؛ شجاع است و پرصلابت ، سخنوري است بليغ و فصيح. در محراب عبادت ، عابدي است، گريان و لرزان و زاهدي است خدا ترس. حاكمي است مدير، سياستمداري است مدبر و بخشنده ، ايثارگري است توانا، رهبري است قاطع ، پيوسته با حق است و حق با او، در اجراي حق پر صلابت و سخت گير، خصم ظالمان است و ياور مظلومان. او اميرمؤمنان است و سرور عارفان و در عين حال پناهگاه يتيمان و بي سرپرستان و ستم ديدگان، دلي دارد جوشان از عواطف انساني و ترحم به زيردستان، در عين قدرت و سخاوت ، ژنده پوشي است كارگر و كشاورز، حكيمي است بصير و داوري است دادگر و بي گذشت . به راستي كه شناخت گوشه اي از اين درياي ناپيدا و اسوه فضيلت و تقوا و دانش ، براي كسي امكان ندارد، مگر خدايي كه خالق اوست و پيغمبري كه مربي و معلم اوست و اولاد طاهرينش (ع) كه پرورش يافتگان مكتب اويند.(15)
امام علي(ع) ، بنده راستين حق بود كه حجاب هاي نور را در نورديده و به محبوب خويش پيوسته بود . علي(ع) همان شخصي است كه پا بر شانه پيامبر گذاشت و بت هاي جاهليت را شكست، او همان شيرمردي است كه در ليلة المبيت در بستر پيامبر خوابيد و نقشه شوم كفار را نقش برآب كرد، او كه گنجينه اسرار خدايي است، خود را با فرودست ترين انسان ها يكسان مي بيند، با آن ها هم سفره مي شود و در كنار تنورشان مي نشيند، آتش را به جان مي خرد تا براي كودكان يتيم كه گمان مي كنند علي از يادشان غافل مانده است، ناني تهيه كند، شب هنگام تنها و بي ياور، انبان آذوقه و آرد را بر شانه مي گذارد و به صورت ناشناس خانه به خانه درها را به صدا در مي آورد تا فقيران با شكم گرسنه سر بر بالين نگذارند.
علي (ع) اگر رنگ خدا نمي داشت و مردي الهي نبود، فراموش شده بود. علي (ع) نه تنها با كشته شدنش نمرد، بلكه زنده و زنده تر شد.
مهدي (عليه السلام) در اديان و ملل ديگر
همانطور كه در مباحث ديگر ذكر شد، اعتقاد به منجي از سرشت الهي انسانها نشأت ميگيرد و همين اعتقاد است كه اميد را در قلبها زنده ميكند. ولي بصورت عام اين اعتقاد در كتب اقوام باستان انعكاس پيدا كرده است، با اينكه روايت منجي، روايتي است اختلاف برانگيز، ولي جلوه آن در تمامي ملل خودنمايي ميكند، كه البته زاييده اين اعتقاد بسياري از مذاهب است. ولي پيشگوييهايي كه در ميان ملل مرسوم بود، صد البته ارتباطي انكارناپذير با منبعي فرامادي (وحي) دارد زيرا كه در تمامي ملل، از شرق تا غرب عالم، خداوند پيامبري را فرستاده است كه اين نويد را تبيين نموده يا ثبت در كتابهايشان بوده است و اين اختلافاتي كه بعضاً در ابعاد وجود منجي به چشم ميخورد، سرچشمه از تجربيات و گرد و غبار تاريخ دارد و قبل از بيان اين عقايد در اقوام و اديان گذشته، يادآوري ميشود كه شيعه مطمئناً با همه اين عقايد موافق نيست ولي اشاره به آنها تذكري است براي اثبات وجود منجي.
پس در اين بخش به بشارات كتب آسماني گذشته و عقايد موجود در ملل گذشته نسبت به منجي ميپردازيم:
مهدي (عليه السلام) در عهد عتيق:
در 35 بخش از مزامير 150 گانه نيز ظهور منجي موجود است (زبور وداوود):
"زيرا كه شريران منقطع خواهند شد، و اما منتظران خداوند، وارث زمين خواهند شد. هان بعد از اندك زماني شرير نخواهد بود و ..." (كتاب فرامير، فرمور، بعد 37، 90، 12)
در كتاب اشعيا نبي: "و نهالي از تنه ليي بيرون آمده، شاخهاي از ريشههايش خواهند شگفت و روح خدا بر او قرار خواهند گرفت و ... مسكينان را به عدالت داوري خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين به راستي حكم خواهد كرد." (فصل 11، بندهاي 1- 10).
و در اين كتاب شرح مختصري است بر احوالات ظهور:"گرگ با بره سكونت خواهد كرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير پرواري با هم و طفل كوچك آنها را خواهد راند... و در تمام كوه مقدس من، ضرر و فسادي نخواهند كرد، زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد و بر اين انتظار الهي تاكيد ميكند: اثر چه تاخير نمايد برايش منتظر باش، زيرا كه البته خواهند آمد و درنگ نخواهد كرد." (كتاب مقوي نبي، فصل 2، بندهاي 1- 10).
مهدي (عليه السلام) در عهد جديد (اناجيل و ملحقات):
در اناجيل مختلف سخن درباره او آمده است: "همچنانكه برق از شرق ساطع شده تا مغرب ظاهر ميشود، ظهور پسر انسان نيز چنين خواهد شد ... و آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پديد گردد. و در آن وقت جميع طوائف زمين سينهزني كنند و پسر انسان را ببينيد كه بر ابرهاي آسمان با قوت و جلال ميآيد ..." (انجيل متي، فصل 24، بندهاي 27 و 30).
و همين انجيل درباره انتظار سخن ميراند: "لهذا شما نيز حاضر باشيد، زيرا در ساعتي كه گمان نبريد، پسر انسان ميآيد." (فصل 24، بند 37 و 45).
و انجيل مرقس درباره وظايف منتظران ميگويد: "ولي آن روز و ساعت را غير از پدر، هيچكس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم، پس برخود و بيدار شده، دعا كنيد، زيرا نميدانيد كه آن وقت كي ميشود." (انجيل مرقس، فصل 14، بندهاي 26، 27، 31 و 33).
نكته جالب درباره اناجيل: "كلمه پسر انسان مطابق نوشته ماكس آمريكايي در كتاب قاموس كتاب مقدس، 80 بار در انجيل و ملحقات آن (عهد جديد) تكرار شده كه فقط 30 مورد آن با عيسي (عليه السلام) مسيح قابل تطبيق است و 50 مورد ديگر توضيحاتي درباره منجي است كه در آخر الزمان ظهور خواهد كرد و عيسي (عليه السلام) با او خواهد آمد و او را جلال خواهد داد و از ساعات و روز ظهور او جز حضرت پروردگار كسي اطلاعي ندارد."
مهدي (عليه السلام) در كتب مقدسه هنديان:
تذكر نكتهاي ضروري به نظر ميرسد: از منظر تشيع اين كتب، كتابهاي آسماني به حساب نميآيند بلكه اقتباساتي از كتب آسماني گذشته هستند و برپاخواسته از سرشت انسانهاي پاك ميباشند و اين پيشگوييها بايد منحصراً از منابع وحي باشند.
در كتاب باسك از كتب مقدسه هنديان چنين آمده: "دو دنيا تمام شود به پادشاهي عادلي در آخر زمان كه پيشواي ملائك و پريان و آدميان باشد و حق و راستي با او باشد و آنچه در درياها و زمينها و از آسمانها پنهان باشد همه را بدست آورد و ..."
در كتاب شاكموني از كتب معتبر و مقدس چينيان آمده است: "پادشاهي و دولت دنيا به فرزند سيد خلايق و در دو جهان كشن (در لغت هندي اسم پيامبر اسلام است) تمام شود و كسي باشد كه بر كوههاي مشرق و مغرب عالم حكم براند و فرمان كند و بر ابرها سوار شود و ..."
در كتاب وشن حوك درباره عاقبت جهان ميخوانيم: "سرانجام دنيا به كسي برگردد كه خدا را دوست دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او فرخنده و خجسته باشد."
در كتب ديگر هنديان از جمله دارتك ديده با تكيل شابو سرگان جلوههايي از اين موعود جهاني را ميبينيم.
مهدي (عليه السلام) در منابع زردشتيان:
در كتاب زند از كتب مقدسه زردشتيان درباره عاقبت جهان به اين صورت بحث شده است: "آنگاه از طرف اهورا افراد به ايزدان ياري ميرسد، پيروزي بزرگ از آن ايزدان ميشود و اهريمنان را منقرض ميسازند. بعد از پيروزي ايزدان و برانداختن تبار اهريمنان، عالم كيهان، به سعادت اصلي خود رسيده، بني آدم بر تخت نيكبختي خواهند نشست ..."
در كتاب جاماسبنامه از تحريرات جاماست (از بزرگان دين زردشت) اين چنين خصوصيات را شرح ميدهد: مردي بيرون آيد از زمين تا زمان، از فرزندان هاشم، مردي بزرگ سر و بزرگ تن و بزرگ ساق و بر دين جد خويش باشد، با سپاه بسيار روي به ايران مهد آباداني و زمين را پر از عدل و داد كند.
و جاي ديگر گويد: "از فرزندان پيامبر (آخرين) شخصي در مكه پديدار خواهد شد كه جانشين آن پيامبر است و پيرو دين جد خود ميباشد از عدل او گرگ با ميش آب ميخورد و همه جهان به آيين مهرآزماي (محمد) خواهند گرويد."
قسمتهاي ديگري از پيشگوييهاي زردشت از بهمن پشت به تفصيل آمده است.
در كتاب زند و هوهومن ليسن از ظهور سوشيانس (نجات دهنده بزرگ جهان) خبر داده است: "نشانههاي شگفتانگيزي در آسمان پديد آيد كه به ظهور منجي دلالت ميكند و فرشتگان از شرق و غرب به فرمان او فرستاده ميشوند و به همه دنيا پيام ميفرستد."
اعتقاد به ظهور سوشيانس در ميان ملت ايران باستان آن قدر ريشهدار است كه در جنگ قادسيه پس از شكستهاي پيدرپي ايرانيان يزدگرد سوم، رو به كاخ پرشكوه مدائن ميكند و ميگويد: "درود بر تو باد. من اكنون از تو روي بر ميتابم تا آنگاه كه با يكي از فرزندان خود كه هنوز زمان ظهور آن فرا نرسيده است بسوي تو باز گردم." (جاماسب نامه صفحه 121 و 122)
كه البته در عقيده تشيع مهدي (عليه السلام) موعود، فرزند دختري يزدگرد سوم هم به حساب ميآيد. زيرا كه دختر يزدگرد سوم همسر امام سوم شيعيان (امام حسين(عليه السلام)) و حسين (عليه السلام) نيز جد نهم مهدي (عليه السلام) موعود است.
مهدي (عليه السلام) در ملل مختلف:
در اين بخش سعي بر آن رفته است كه با مختصرترين عبارات گوشهاي از اين اعتقادات در ملتهاي مختلف را بيان كنيم.
ايرانيان باستان معتقد بودند كه گرزا سپه قهرمان تاريخي آنان زنده است و صدهزار فرشته او را پاسباني ميكنند تا روزي قيام كند و جهان را اصلاح كند.
1- نژاد اسلام بر اين عقيده است كه از مشرق زمين يك نفر برخيزد و تمام قبايل اسلام را متحد سازد و آنها را بر دنيا مسلط سازد.
2- نژاد ژرمن معتقد بود كه يك نفر فاتح از طرف آنان قيام نمايد و ژرمن را بر دنيا حاكم كند.
3- اهالي صربستان انتظار ظهور ماركوكراليويچ را داشتند.
4- يهوديان معتقدند كه در آخر الزمان ماشيع (مهدي بزرگ) ظهور ميكند و ابد الابد در جهان حكومت ميكند ولي او را از اولاد اسحاق ميدانند در صورتيكه به وضوح بيان ميدارد كه او از اولاد اسماعيل است.
5- مردم اسكانديناوي معتقدند كه براي مردم بلاهايي ميرسد. جنگهاي جهاني اقوام را نابود ميسازند. آنگاه اودين يا نيروي الهي ظهور كرده و بر همه چيره ميشود.
6- يونانيان گويند كايوبرگ، نجات دهنده بزرگ، ظهور كرده و جهان را نجات خواهد داد.
7- اقوام آمريكاي مركزي معتقدند كه كوتزلكومل، نجات بخش جهان، پس از بروز حوادثي در جهان پيروز خواهد شد.
8- چينيها نجات جهان را بدست فردي به نام كرشنا ميدانند.
9- اقوام اروپاي مركزي در انتظار ظهور بوخس ميباشند.
مقايسه بخش هايي از نسخه هاي تعزيه حر در اراك و يالرود نور/علي اكبر خلعتبري
تعزيه حر در دستگاه نوا خوانده ميشود.به عنوان نمونه مطلع تعزيه حر با كلمه نوا شروع ميشود و نشان دهنده اينست كه موسيقي مذهبي و تعزيه در حفظ موسيقي سنتي و اصيل ايراني نقش كليدي را ايفا نموده است.
تعزيه حر در دستگاه نوا خوانده ميشود.به عنوان نمونه مطلع تعزيه حر با كلمه نوا شروع ميشود و نشان دهنده اينست كه موسيقي مذهبي و تعزيه در حفظ موسيقي سنتي و اصيل ايراني نقش كليدي را ايفا نموده است.
نسخه تعزيه حر در اراك :
ابن زياد:
ساقي بريز مي و مطرب بزن نوا
خوش خوان بخوان، بخوان كه جهان شد به كام ما .....
حر(آواز در دستگاه نوا)
هان اي امير در برت اين لحظه حاضرم
ليكن ندانم از چه ره افسرده خاطرم
باشد سه چهار روز كه هر لحظه ميتپد
بياختيار اين دل غمديده در برم
گر مطلبي بود بنما زودتر عيان
شايد دهد جلاي به قلم مكدرم ....
نسخه حر در يالرود:(آواز در دستگاه نوا)
باز بر سر كه ندانم چه بود دوران را
كه پرستند ز جان اهرمنان شيطان را
بنده بر روي خداوند كشد چون شمشير
غايت جهل بود مشت زدن سندان را
مدتي همره ياران به بيابان بودم
آمدم تا نگرم مرتبه انسان را
تا كسي درد نبيند نچشد درمانش
تا كسي مرگ نبيند نشناسد جان را
والي كوفه عبيدالله بي دين باشد
بيم آنست كه بر باد دهد ايمان را
چيست فرمان تو نسبت به من اي ابن زياد
تا كه بر بيعت تو جهد كنم پيمانرا
نسخه تعزيه حر در اراك (آواز عراق)
هاتف:
اي حر خورشيد رو تعجيل كن تعجيل كن
اي دلير كامجو تعجيل كن تعجيل كن
زود رو در خدمت شاه شهيد
اي دلير كامجو تعجيل كن تعجيل كن
نسخه حر در يالرود: (آواز عراق)
هاتف:
مژده بادا اي حر نيكو سرشت
عافيت بادا تو را باغ بهشت
مُلك و حوران و غلامان همگي منتظرند
جاي تو جنت و فردوس كه حق بر تو نوشت
نسخه تعزيه حر در اراك :
حر:
ميروي اي حر كه بندي آب بر آل رسول
در ميان جنت و دوزخ يكي را كن قبول
هاتفي گويد ز مابين زمين و آسمان
خوش به حالت حر رواني جانب باغ جنان
نسخه حر در يالرود: (آواز عراق)
نميدانم چه حكمت باشد از بهر من اي داور
كمربستم پي قتل حسين فرزند پيغمبر
ز هر سو بنگرم سنگ و كلوخ و جمله اشياء
بشارت بر بهشتم ميدهند حكمت چه باشد آه
نمودم عهد اي داور به حق ذات پيغمبر
اگر باشد مرا صد جان كنم ايثار آن سرور
نوازيد طبل اي ياران در اين صحراي پر وحشت
كه گردد با خبر فرزند پاك ساقي كوثر
نسخه حر در يالرود:
زينب: در دستگاه نوا
امشب آهنگ جرس ما را به منزل مي برد
-دختر زار حسين خوابش به محمل مي برد -
سعي كن اي ساربان،ناقه را سرعت بران
ساربان امشب چرا بر سينه و سر مي زني-
گاه بر ناقه گهي بر چوب محمل مي زني -
سعي كن اي ساربان،ناقه را سرعت بران
توبه حر:آواز سه گاه
بار الها چه به سر قوم ستمگر دارند
اين چه شوري است كه اين فرقه كافر دارند
آن چه معلوم شد اين شورش و غوغا از چيست
سر قتل پسر ساقي كوثر دارند
واي بر حال من اين جور و جفا يعني چه
دارم اين گونه به خود ظلم و جفا يعني چه
سر راه پسر شير خدا را بستم
مادرم كاش نشيند به عزا يعني چه
كاش در دهر نمي زاد مرا مادر من
دوستي من و اولاد زنا يعني چه
واي بر من كه ره خويش گشودم به جهيم
داده ام از كف خود هر دو سرا يعني چه
هيچ عاقل نكند آنچه به خود من كردم
گشته ام رانده درگاه خدا يعني چه
توبه حر در آواز دشتي:
حر رياحي نشين بر زمين
كن گريه بر خود ايا دل غمين
زنده نمامني بروي زمين
يادي بياور به روز جزا
دنبا عزيز است و مالش عزيز
كن گريه بر خود ايا با تميز
اشك ندامت زچشمان بريز
يادي بياور به روز جزا
شه سپهر اقتدار
ولي امر كردگار
سرم ز خاك غم بر آر
پذير توبه مرا
غريب دشت كربلا
عزيز درگه خدا
بجز درت روم كجا
پذير توبه مرا
ايا تو بانوي حرم
نثار مقدمت سرم
سياه رو به محشرم
پذير توبه مرا
كلمات كليدي : تعزيه حر
© كپي رايت توسط : تعزيه خانه كرمان (كليه حقوق مادي و معنوي مربوط و متعلق به اين سايت است.)
برداشت مطالب فقط با اجازه كتبي و ذكر منبع امكان پذير است